دلتنگی بابا
به نام او سلام به روی ماهت بابا خوبی عمرم امتحانات بابا شروع شده و درگیر امتحاناتم عمرم نفسم باز هم نبودنت آتش به جونم زده سه روز پیش به همراه مامان هاجر رفتی تهران و قرار شد بعد از امتحاناتم بیام تهران و با هم برگردیم. خیلی درگیرم بابا با خودم درگیر شدم . جای خالیت شده بلای جونم بعضی وقتها تو خونه که هستم بی اختیار اشکم سرازیر می شود شدم یه افسرده خاموش می دونم بابا مقصر هستم . خود کرده را تدبیر نیست خیال نکن بابا که به سادگی من و مامان راضی به رفتنت شدیم تمام راهها رو بررسی کردیم ولی چاره ای به جز رفتنت نبود مامان زینت هم تابستان می خو...
نویسنده :
اهورا
13:57